أمیرالمؤمنین علیه السلام در خطبۀ 184 نهج البلاغه که به خطبۀ متقین مشهور است ویژگی های شیعۀ خاص و فرد با تقوا را بیان میکنند. حضرت داشتن قلب محزون را دهمین ویژگی فرد با تقوا میدانند، در این مقاله به مصادیق مختلف حزن در قلوب شیعیان پرداخته شده است.
قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ؛ ویژگی دهم شیعیان خالص این است که دلی حزین دارند.
در قرآن آمده که اولیاء الهی هیچ ترس و غمی ندارند؛ [أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ] (یونس: 10)، پس چرا حضرت در اینجا فرمودند شیعیان خاص قلوبی حزین دارند؟
ترس و غمی که افراد معمولی دارند بهخاطر وابستگی و بیدردی است، بهخاطر این است که چگونه مناصب دنیا و زر و زیورات دنیا را بیشتر بدست بیاورند؟ چکار کنم مال بیشتری بدست آورم؟ چکار کنم اموالی که بدست آوردم از دستم نرود؟ مردم نگران اینها هستند، میترسند که از دستشان برود، زمانی که از دستشان رفت، غم دارند. اولیاء خدا چون تعلّق و دلبستگی ندارند گرفتار این نوع غم و ترس نخواهند شد.
اما اولیاء الهی از این جهت که قلب بسیار لطیفی دارند نمیتوانند نسبت به مشکلاتی که در جامعه میبینند بیتفاوت باشند. امام رضا علیه السلام فرمودند: خداوند قلب عباد خود را به منزلۀ ظرف قرار داده است «فَأَحَبُّهَا إِلَيْهِ أَصْفَاهَا وَ أَصْلَبُهَا وَ أَرَقُّهَا»؛ محبوبترین این قلبها قلبی است که پاک و محکم و نازک باشد.( بحار الأنوار ج۶۷ ص۵۶) همانطور که ظرف هرچه تمیزتر، محکمتر و نازک و شفافتر باشد بهتر است، قلبی که این ویژگیها را داشته باشد در نزد خداوند بهتر و محبوبتر خواهد بود. نازک باشد، یعنی رقت قلب داشته باشد، محکم باشد یعنی در مسائل خدایی با صلابت باشد و پاک باشد،یعنی آلوده به گناه نباشند.
این رقت قلب اولیاء خدا آنها را به هم میریزد نمیگذارد بیتفاوت باشند. وقتی سپاه معاویه به شهر انبار حمله کرد و فرماندۀ معاویه، حسّان بن حسّان بکری که فرماندار امام بود را کشت حضرت در خطبۀ 27 نهج البلاغه مردم را توبیخ کردند که چرا به توصیه های من برای جنگ با شامیان گوش نکردید و گذاشتید جنگ به داخل سرزمینهای شما کشیده شود. به من خبر رسيده كه مردى از لشكر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشوارههاى آنها را به غارت برده، در حالى كه هيچ وسيلهاى براى دفاع، جز گريه و التماس كردن، نداشتهاند. «ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لَا أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ»؛ لشكريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اين كه حتّى يك نفر آنان، زخمى بردارد، و يا قطره خونى از او ريخته شود «فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً»؛ اگر یک مرد مسلمانی این خبر را بشنود و بمیرد، ملامتش نکنید. به نظر من حق داشته است. مرد با تقوا که نمیتواند از کنار این ظلمی که به مردم میرود آرام بگذرد و قلبش به هم نریزد.
پس شیعیان خاص نیز غم دارند. غم این که چرا مردم مورد ظلم و ستم قرار گرفتند، غم اینکه چرا حاکم نا اهلی سر کار آمده و دین خدا را آسیب میزند.
در خطبۀ شقشقیه نیز حضرت میفرمایند: «طَفِقْتُ اَرْتَأی بَینَ اَنْ اَصُولَ بِید جَذّاءَ»؛ در این باره زیاد فکر کردم که آیا با دستی قطع شده برخیزم و حق خود را بگیرم! «اَوْ اَصْبِرَ عَلی طِخْیة عَمْیاءَ» یا بر یک حکومت ظلمانی کور، صبر کنم! «يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ»؛ حکومتی که در آن افراد مسن، فرتوت میشوند و بچهها پیر میشوند! «فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا اَحْجَی»؛ به این نتیجه رسیدم، که وقت صبر است. «صَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَدْیً وَ فِی الْحَلْقِ شَجیً»؛ لذا صبر کردم، در حالی که در چشمم خار و در گلویم استخوان بود.( نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 3)
حضرت برای اینکه چه کسی حاکم باشد غصه میخورند. شیعیان نیز اگر ببینند نا اهلان حاکم هستند و به مردم ظلم شود، اگر ببیند که افرادی گرسنه هستند، ناراحت شده و به هم میریزد.
در نامۀ چهل و پنج نیز حضرت فرمودند: «وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَيْتُ الطَّريقَ اِلى مُصَفّى هذَا الْعَسَلِ وَ لُبابِ هذَا الْقَمْحِ»؛ من اگر بخواهم میتوانم طوری زندگی کنم که از عسل تصفیه شده و بافتۀ ابریشم استفاده کنم و از مغز گندم نان تهیه کنم، «وَلكِنْ هَيْهاتَ اَنْ يَغْلِبَنى هَواىَ و يَقُودَنى جَشَعى اِلى تَخَيُّرِ الاْطْعِمَةِ»؛ و لکن هیهات که هوا و هوس بر من غالب شود و من را به این وادی بکشاند و چنین غذاهایی را انتخاب کنم. «وَ لَعَلَّ بِالْحِجازِ اَوِ الْيَمامَةِ مَنْ لا طَمَعَ لَهُ فِى الْقُرْصِ، وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ»؛ در حالی که احتمال می¬رود در مناطق دور دست، در حجاز، در یمامه کسی باشد که حتی قرص نانی نداشته باشد و تضمینی برای سیر شدن او نباشد. سپس حضرت این شعر را خواندند: «وَ حَسْبُكَ داءً اَنْ تَبيتَ بِبِطْنَة وَ حَوْلَكَ اَكْبادٌ تَحِنُّ اِلَى الْقِدِّ»؛همین درد تو را بس که سیرِ سیر بخوابی و اطراف تو گرسنههایی باشند که حتی ظرف خالی نداشته باشند که اگربه هرنحوی غذایی رسید در آن ظرف قرار دهند. (نهج البلاغه فیض الاسلام نامه 45)
این که علی علیهالسلام میفرماید: «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ»؛ یک مصداقش همین مواردی بود که بیان کردیم یعنی غصه می-خورند که چرا نا اهلان حاکم هستند، چرا به مردم ظلم میشود، چرا افراد گرسنه وجود دارند.
یک مصداقش نیز غصۀ فراق محبوب است یعنی غصه میخورند که چرا به مقام قرب الهی نرسیدیم؟ چرا به خدا نرسیدیم و این قدر عقب هستیم؟
این چنین دردی که من دارم همیشه بیدوا خوشتر | بلای عشق خوش باشد ولی با مبتلا خوشتر |