سید رضی (متوفای 406 هق) خطبهها و نامهها و کلمات قصاری از امام علی علیهالسلام را گردآوری کرده و در کتابی با نام نهج البلاغه تدوین نموده است این کتاب دربردارندۀ قواعدی است که ظرفیت حل اکثر مشکلات فردی و اجتماعی مردم را دارد.
در این مقاله بر اساس شرح «و خلاصه الشروح» نمونههایی از حل مشکل در نهج البلاغه و بحث عرفان در نهج البلاغه به صورت اختصار بیان شده است.
نهجالبلاغه سخنان و نامههای مردی ملکوتی، با عقلانیتی بسیار بالا است. هرگاه پاکی و عقلانیت ترکیب شود، ثمرهاش نهجالبلاغه و عشق به نهجالبلاغه میشود.
عقلانیت حضرت به حدّی است که میفرماید: «لُو کُشِفَ الغِطاءُ ما ازْدَدْتُ يقيناً»؛ اگر تمام پردهها کنار رود به یقین من افزوده نخواهد شد.( تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 119.) «مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ»؛ از وقتی که حق را به من نشان دادهاند هیچگاه در آن شک نکردهام.( شرح نهجالبلاغه فیضالاسلام، حکمت 175.)
پیامبر أکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم به أمیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: «يا عَلِيُّ اِذا تَقَرَّبَ النّاسُ اِلي خالِقِهِمْ بانواع الْبِرّ فَتَقَرَّبْ اِلَيْهِ بانْواعِ الْعَقْلِ تَسْبِقْهُمْ »؛ زمانی که مردم با کارهای خوب و متنوّع به خداوند تقرّب میجویند تو با انواع عقل یعنی تعقّل در ناحیهها و حیطههای مختلف به خداوند تقرّب بجوی که در این صورت از تمام مردم سبقت خواهی گرفت.( الوافی: ج1، ص 102.)
در نهجالبلاغه مردی آسمانی با عقلانیتی بسیار بالا از حوزۀ علمیه میگوید، از حکومتداری، از هدف و برنامهریزی، از خودسازی و از جامعهای پاک و خانوادهای خوب سخن میگوید اینجاست که اگر به گفتۀ او عمل شود دیگر مشکلی باقی نمیماند.
مشکلات ما یا بخاطر بیعقلی و یا بخاطر ناپاکی است! پاکی و عقلانیت که ضمیمه شوند مشکلات حل میشود لذا حضرت عقل را چنین تعریف کردهاند: «مَا اسْتَوْدَعَ اللهُ امْرَأ عَقْلاً إِلاَّ لِیَسْتَنْقَذَهُ بِهِ یوْماً ما»؛ خداوند این عقل را به ما امانت داده تا در برخورد با مشکلات نجاتمان دهد. ( شرح نهجالبلاغه فیضالاسلام، حکمت 399.)
البته تمام کلمات حضرت در کتاب نهجالبلاغه بیان نشده و چه بسا آنچه آمده نیز به صورت کامل بیان نشده باشد اما همین مقدار که در نهجالبلاغه آمده برای حل بسیاری از مشکلات کافی است.
در کلمات قصار قوانین بسیاری برای حل مشکلات وجود دارد و همین قوانین در خطبهها و نامهها بر روی مصادیق مختلف تطبیق شده است.
ای پسر تو بینشانی از علی | عین و لام و یا دانی از علی | |
تو ز عشق جان خویشی بیقرار | او نشسته تا کند صد جان نثار |
به عنوان نمونه گوشهای از تاثیر نهجالبلاغه در حل مشکلات مطرح میگردد:
اگر نهجالبلاغه یک کتاب زندگی شود، مردم از روحانیت توقّع دارند مشکلاتشان را حل کنند مخصوصاً مشکلات روحی و آرامشی و اجتماعی آنها را! «قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ»؛ آنهایی که از انسانیت چیزی نفهمیدهاند برخی افراد را که خودشان در شبههها و مشکلات گیر هستند عالم میدانند در صورتی که اینها عالم نیستند! (اگر انسان هستیم، هر شخصی را عالم حساب نکنیم) «فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ نَسْجَ الْعَنْكَبُوتِ»؛ آنها افرادی را عالم میدانند که مانند مگسی که در تار عنکبوت گیر افتاده توان حل مشکلات را ندارند. ( شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام خطبه ۱۷) پس چگونه اسمشان را عالِم میگذارید؟! حل مشکلات آسان است، مشکلات مانند تار عنکبوت ضعیف است و به راحتی میتوان به همش زد ولی این افراد ضعیفتر بوده و مثل پشه و مگس اینجا گیر افتادهاند.
اگر نهجالبلاغه کتاب زندگی شود، مردم از روحانیت توقّع دارند تا بر مسئولین نظارت کنند نه اینکه توجیهگر اشتباهات آنها باشند! «اَخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَماءِ اَلّا یُقارّوا عَلى کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظلوم»؛ خداوند از علما تعهّد گرفته تا مظلوم و گرسنه هست، اینها بیقرار باشند.( شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام خطبه ۳) «اَلْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ اَلْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْه»؛ علم حاکم است، یک عالِم باید عالمانه نظارت کند نه اینکه تحت تاثیر صاحبان منصب و ثروت قرار بگیرد.( شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام حکمت 139)
اگر نهجالبلاغه مطرح شود، مردم متوجه خواهند شد که اگر مسئولی چند پست را به عهده گرفته توان حل مشکلات مردم را نخواهد داشت، «مَنْ أَوْمَأَ إِلَى مُتَفَاوِتٍ خَذَلَتْهُ الْحِیَل»؛ کسی که چند کار متفاوت انجام میدهد نمیتواند اشراف داشته باشد و فقط در حدّ اشاره مشغول آن کار میشود در نتیجه خَذَلَتْهُ الْحِیَل؛ نمیتواند راه و چارهای برای مشکلات پیدا کند.(شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام حکمت 395) در جامعۀ ما وقتی مسئولی چند شغل دارد مردم گمان میکنند خیلی باعرضه است در حالی که چنین نیست! از آنها حل مشکل نخواستند که چند شغله شدند! اگر به آنها بگویند باید این مشکلات حل شود! خودشان عقب مینشینند زیرا میبینند اگر تمام وقتشان را هم برای یک کار بگذارند، نمیتوانند آن را حل کنند چه برسد به اینکه بخواهند چند شغله باشند.
اگر نهجالبلاغه اجرایی شود، مردم مسئولین را به پرسش میکشانند زیرا حضرت در زمان حکومت خود به مردم گفتند: به من حقیقت را بگویید «وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي»؛ و گمان نکنید اگر حقیقت را به من بگویید برای من سخت است و من نمیخواهم به حق گوش کنم. «فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَو الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أثْقَلَ عَلَيْهِ»؛ هر کسی که شنیدن حق و عدالت برایش سنگین باشد حتما نمیخواهد به حق عمل کند. «فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَة بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَة بِعَدْل»؛ پس حرف حق خود را بگویید، نظر عادلانۀ خود را مطرح کنید. «فَإِنِّي لَسْتُ في نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أخْطِيءَ وَ لاَ آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعْلِي، إِلاَّ أَنْ يَکْفِيَ اللّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّي»؛ زیرا من خود را در حدی نمیبینم که خطا نکنم، مگرآنکه خدا دستم را بگیرد، اگر خدا دستم را بگیرد خطا نمیکنم، و الا من نیز خطا میکنم.( شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام خطبه ۲۰۷)
اگر نهجالبلاغه اجرایی شود، مردم از مسئولی حمایت میکنند که به عهد نامه مالک اشتر(نامۀ 53) عمل کند و سبک سیاست و مدیریتش را بر اساس قواعد این عهدنامه بچیند.
اگر نهجالبلاغه از قفسه بیرون بیاید و در جامعه پیاده شود، دیگر ذلت نمیماند. «الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ»؛ انسانهای ضعیف نزد من خیلی آقا و عزیز هستند، باید حقشان را از قوی بگیرم و به آنها بدهم. «وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ»؛ آن انسان قوی که به اینها ظلم کرده نزد من پست و ضعیف است و باید حق ضعفا را از این اغنیا بگیرم.(شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام خطبه 37)
اگر نهجالبلاغه اجرایی شود، فقر منقرض میشود. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ»؛ ای مردم! شما بر من حق دارید، من نیز بر شما حق دارم. «فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ»؛ حقی که شما دارید این است که برای شما دلسوز باشم و مسائل اقتصادیتان را به وفور فراهم کنم «وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا»؛ به شما آموزش دهم تا جهل کنار برود و شما را تربیت کنم تا فکرتان رشد کند. (شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام خطبه 34)
اگر نهجالبلاغه در جامعه مطرح باشد، دیگر نامردی جایی ندارد! و مرام و مروّت در زندگی جریان پیدا خواهد کرد. «أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدَهُ بِيَدِ اللَّهِ يَرْفَعُهُ»؛ آنهایی که نامردی بلد نیستند یعنی اهل مرام و مروت هستند نگرانشان نباشید زیرا دست آنها در دست خداست و خدا نمیگذارد به زمین بخورند.( شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام حکمت19)
آن کسی که با نهجالبلاغه انس دارد میداند که نباید مورد سوء استفادۀ افراد ناپاک قرار گیرد و نردبانی برای رسیدن به اهدافشان شود. «کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَب»؛ در فتنهها مثل بچه شتر دو ساله باشید تا کسی نتواند شما را بدوشد یا از شما سواری بگیرد. (شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام حکمت 1)
آن کسی که با نهجالبلاغه مأنوس است، به مسئولین، به علما، به مردم، به مدیران با دید تقدّس نگاه نمیکند و این احتمال را میدهد که اصلاً مقدس نباشند، عملکردشان برای ما مهم است! اگر تقدس دارند با خدا، خدا به آنها اجر دهد، آن چیزی که برای ما مهم است عملکردشان است. «ومِنهُم مَن يَطلُبُ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةِ»؛ بعضیها طالب دنیا هستند اما ظاهراً میگویند ما اهل آخرت هستیم. «وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى»؛ آنها هیچگاه اهل زهد نبودند اما برای فریب مردم لباس زهد میپوشند. کسی که با نهجالبلاغه آشنا است فریب زهدفروشی را نمیخورد.( شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام خطبه 32)
آن کسی که قرار است با نهجالبلاغه زندگی کند، راههای مبارزۀ کمهزینه را خوب میداند. حضرت به شخصی که در مبارزه ضربه کم میزد و زیاد ضربه میخورد فرمودند: «إِنَّمَا أنْتَ كَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِيَقْتُلَ رِدْفَهُ»؛ تو مثل کسی هستی که نیزه را به خودش میزند تا بعد از عبور از بدنش به دیگری بخورد. تو با این گونه مبارزه کردن بیشترین ضربه را به خودت میزنی! (شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام حکمت 288) در جای دیگر از حضرت پرسیدند: «بِأَيِّ شَيْءٍ غَلَبْتَ الاَقْرَانَ»؛ چگونه بر حریفانت غلبه کردی؟
فرمود: «مَا لَقِيتُ رَجُلاً إِلاَّ أَعَانَنِي عَلَى نَفْسِهِ»؛ با هر کسی مبارزه کردم، از نیروهای خودش علیه او استفاده کردم و در نتیجه خودش به من کمک کرد علیه او اقدام کنم.(شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام حکمت 310) نقطه ضعفها را بلد باشید و از همان راه وارد شوید.
ای کاش آنهایی که شرایطش را دارند دور یکدیگر بنشینند و عرفان نهجالبلاغهای را مطرح کنند و این همه اختلافات را کنار بگذارند. مردم تشنه عرفان نهجالبلاغهای هستند! به این مردم بگویید باید یک الگو داشته باشند؛ «أَنَا يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْفُجَّارِ»؛ من الگوی مؤمنین هستم! مومن باید یک الگو داشته باشد و از او پیروی کند.( شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام حکمت 308)
به این مردم بگویید طبق نهجالبلاغه حتی مراحل بالای ایمان نیز هدف نیست و هدف فقط توحید است. «فَرَضَ الإيمانَ تَطهيرا مِن الشِّركِ» ایمان هدف نیست و اگر خدا آن را واجب نموده برای این است که به توحید برسیم و از این ناپاکی و شرک پاک شویم.( شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام حکمت 244)
جمعی به تومشغول و تو غایب زمیانه | یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه | |
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه | دیوانه منم من که روم خانه به خانه |
به این مردم بگوییم که دیدنیهای دیگری نیز وجود دارد! شنیدنیهای دیگری نیز هست «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّة»؛ من نور وحی را میبینم، نور رسالت را میبینم، بوی نبوت را میشنوم. «لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ»؛ هنگامی که وحی به پیامبر أکرم نازل شد من نالۀ شیطان را شنیدم و گفتم: ای رسول خدا این ناله، چیست؟
فرمود: این نالۀ شیطان است که از پرستش و اطاعت مردم مأیوس شده است «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»؛ ای علی هر چه را من میشنوم تو نیز میشنوی، هر چه را من میبینم تو نیز میبینی.( شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام خطبه 234)
یا علی عطار را اسرار گو | از زبان خود ورا انوار گو |
این مطالب عرفانی را باید مطرح کنند و برای همیشه این اختلافها را کنار بگذارند.
البته عدهای به پوستۀ اسلام قانع هستند! برایشان مهم نیست چه کسی حکومت کند و چه کسی حکومت نکند! برایشان مهم نیست این علما، ربّانی باشند یا طور دیگری باشند! حوزه علمیه هر چه بود، بود! زندگیها سست شده و در حال نابود شدن است، برایشان مهم نیست! مردم ذلیل و بیشخصیت شدند برای آنها مهم نیست و فقط به دنبال ظاهر دین هستند. برای چنین افرادی نهجالبلاغه لازم نیست. «اِنَّما سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ»؛ تنها چیزی که علی را به حاشیه برده، این است که مردم فقط به دنبال پوسته و ظاهر دین هستند.( شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام خطبه ۴)
فعالیتهای بنیاد مجازی نهج البلاغه.mp4