بسم الله الرحمن الرحیم

قاتل عثمان

در سال ۳۶ هجری به بهانه اینکه علی «علیه‌السلام»، عثمان را کشته است جنگ جمل را راه انداختند. حضرت نامه‌ای به مردم کوفه نوشته و از آن‌ها برای شرکت در جنگ جمل دعوت کردند، در ضمن این نامه که نامۀ اول از نامه های نهج البلاغه است می‌فرماید چنان جریان قتل عثمان را برای شما توضیح دهم که کاملاً روشن و واضح شود.

حضرت در این نامه از رابطۀ خودشان با عثمان و رابطۀ طلحه و زبیر و عایشه با عثمان مطالبی را بیان می‌کنند و مدعی هستند با وجود این مطالب به روشنی متهمین اصلی قتل عثمان شناخته شده و معلوم می‌شود که حضرت در این مسئله نقشی نداشتند.

فهرست
  • ↓۱- متن نامه اول نهج البلاغه
  • ↓۲- نارضایتی مردم از عثمان
  • ↓۳- رابطۀ امام علی با عثمان
  • ↓۴- رابطۀ طلحه و زبیر با عثمان
  • ↓۵- رابطۀ عایشه با عثمان
  • ↓۶- قتل عثمان
  • ↓۷- استقبال مردم از بیعت با امام علی بعد از قتل عثمان
  • ↓۸- مطالب مرتبط:

متن نامه اول نهج البلاغه

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ الْکُوفَةِ جَبْهَةِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى یَکُونَ سَمْعُهُ کَعِيَانِهِ إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ فَکُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُکْثِرُ اسْتِعْبَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ وَ کَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَیْرِهِمَا فِیهِ الْوَجِيفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ وَ کَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِیهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ قَتَلُوهُ وَ بَايَعَنِي النَّاسُ غَیْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لَا مُجْبَرِينَ بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ . وَ اعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا وَ جَاشَتْ جَیْشَ الْمِرْجَلِ وَ قَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِكُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّه.

نارضایتی مردم از عثمان

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى یَکُونَ سَمْعُهُ کَعِيَانِهِ؛اما بعد! همانا شما را از كار عثمان چنان آگاهى دهم كه شنيدن آن چونان ديدن باشد

إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ فَکُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُکْثِرُ اسْتِعْبَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ؛ مردم بر عثمان عيب گرفتند، و من از مهاجرانی بودم كه او را به جلب رضايت مردم واداشته، و كمتر به سرزنش او زبان گشودم‌.

مردم از عثمان ناراضی بودند چون او مردمی و مردم دار نبود مثلاً می‌گویند یک نفر از کوفه به مدینه آمد و به عثمان گفت که «إنّی صلّیت صلاة الغداة خلف الولید»؛ من پشت سر ولید نماز صبح را به جماعت خوانده‌ام «فالتفت فی الصلاة إلی الناس»؛ او حالش خوب نبود در حال نماز صورتش را به طرف مردم این طرف آن طرف می‌کرد. رکعات نماز را زیاد کرده بود می‌گفت «أزیدکم فإنّی أجد الیوم نشاطا و شممنا منه رائحة الخمر»؛ من امروز خیلی حالم خوش است می‌خواهم رکعات نماز را زیاد کنم! و ما دیدیم دهانش بوی شراب می‌دهد!

مرد کوفی این خبر را به عثمان داد که چرا برای اینجا امام جماعتی مثل ولید گذاشتید که شراب می‌خورد و در نماز معلوم نیست چه می‌گوید! به مردم نگاه می‌کند! رکعات نماز را زیادتر می‌خواند! «فضرب عثمان الرجل»؛ عثمان این مردی که گزارش داده بود را زد! مردم به عثمان گفتند «عطّلت الحدود، و ضربت الشهود»؛ تو باید بر ولید حد اجرا می‌کردی که شراب خورده و به نماز ایستاده! اما حدود الهی را تعطیل کردی! شاهد را ضربه می‌زنی!( شرح‌نهج البلاغه ابن‌أبي‌الحديد: ج 17، ص 232.)

در جایی دیگر دارد:

«جاءت بنو عبس إلی حذیفة»؛ یک چند نفری از بنو عبس آمدند نزد حذیفه «یستشفعون به إلی عثمان»؛ گفتند: بیا نزد عثمان برای ما واسطه شو و پارتی‌باز کن! حذیفه گفت: شما پیش عثمان کارتان راه نیفتاده حالا آمدید پیش من که واسطه شوم؟! شما می‌دانید نزد چه کسی آمده‌اید؟! «لقد أتیتمونی من عند رجل وددت أنّ کلّ سهم فی کنانتی فی بطنه»؛ من دوست دارم هر نیزه‌ای که با خود دارم به کمان بگذارم و به شکم این مرد بزنم! حالا انتظار دارید برای شما واسطه شوم و از او خواهش کنم که کارتان را راه بیندازد! (بهج‌الصباغةفي‌شرح‌نهج‌البلاغة، ج 9، ص 310.)

از این ماجراها فراوان است و می‌توان از آن کتابها نوشت؛ چقدر پول‌های بیت المال را مال البیت کرد و چه خطاهایی مرتکب شد!

رابطۀ امام علی با عثمان

حضرت می‌فرمایند مردم فقط عثمان را سرزنش می‌کردند فَکُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُکْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ أُقِلُ عِتَابَه؛ اما من یکی از مهاجرینی بودم که به دنبال اصلاح بودم می‌خواستم عثمان خوب عمل کند مردم هم راضی باشند. (استعتاب به معنی «طلب العتبی» یعنی رضایت گیری)

حضرت در نامۀ 53 بیان می‌کنند که چگونه می‌شود حالت رضایت مندی برای مردم پیش آورد:

«وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ وَالٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ وَ تَخْفِيفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَيْهِم»؛ ای مالک بدان مهمترین عاملی که سبب می‌شود والی به وفاداری رعیت خوش گمان باشد احسان به رعیت است اگر والی به رعیت احسان کند و هزینه‌های آنها را کم نماید مردم دوستش دارند و والی می‌تواند روی وفاداری آن‌ها حساب کند. (فيض الاسلام: ص 999، نامۀ 53)

حضرت در این جا می‌فرمایند من به جای سرزنش عثمان می‌خواستم اصلاحات راه بیفتد و عقیده داشتم که با این سر و صداها و سرزنش‌ها کاری درست نمی‌شود! اما طلحه و زبیر و عایشه که اکنون جنگ جمل را براه انداختند به گونه‌ای دیگر با عثمان برخورد می‌کردند.

رابطۀ طلحه و زبیر با عثمان

وَ کَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَیْرِهِمَا فِیهِ الْوَجِيفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيف؛ امّا طلحه و زبير، آسان‌ترين كارشان آن بود كه بر او يورش برند، و او را برنجانند، و ناتوانش سازند.

حضرت در این‌جا رفتار طلحه و زبیر با عثمان را به حرکت دادن شتر تشبیه کرده و می‌فرمایند: أَهْوَنُ سَیْرِهِمَا فِیهِ الْوَجِيفُ؛ آهسته راندنشان به سرعت راندن بود به صورتی که دائم آن را می‌دواندند تا خسته شود.وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ؛ حُدی یعنی آواز خواندن، که به این وسیله شتر را حرکت می‌دادند وقتی شتر خسته بود یک جوری حدی می‌خواندند که آهسته حرکت کند، و وقتی می‌خواستند به سرعت حرکت کند حِدای عنیف داشتند (مردم آن زمان با شتر سر و کار داشتند این مثال‌ها را خوب می‌فهمیدند)..

طلحه و زبیر آرام راندنشان وجیف و سریع بود و حدی خواندنشان عنیف بود و با شدت و سختی عثمان را می‌تازاندن! یعنی از او درخواست می‌کردند که تغییرات زیادی ایجاد کند و خیلی هم با او سخت برخورد می‌کردند.

به عنوان نمونه عثمان در اواخر کار نامۀ‌ای برای حضرت فرستاد و گفت: «إنّ طلحة و الزبیر قد قتلانی من العطش و إنّ الموت بالسلاح أحسن»؛ طلحه و زبیر من را از تشنگی کشتند، اگر من را با اسلحه می‌کشتند بهتر بود!

سپس حضرت علی «علیه‌السلام» رفتند دیدند طلحه در خانه عثمان نشسته و یک لباس هندی پوشیده و سلاح خود را تنظیم می‌کند وقتی حضرت علی «علیه‌السلام» را دید به حضرت خوش آمد گفت حضرت به او فرمودند: «أَنَّكُمْ قَدْ قَتَلْتُمُوهُ‌ عَطَشا»؛ از تشنگی او را کشتید! این چه کاری است که شما می‌کنید!؟ آب را نباید بر کسی بست «وَ أَنَا أُحِبُّ أَنْ تُدْخِلُوا عَلَيْهِ الْمَاء»؛ من می‌گویم آب به او برسانید و بعد بنشینید حرف‌هایتان را بزنید.

طلحه گفت: «لَا وَ اللَّهِ ... لَا نَتْرُكُهُ يَأْكُلُ وَ لَا يَشْرَب‌»؛ قسم به خدا ما نمی‌گذاریم آب خوش از گلوی او پایین برود! حضرت فرمودند: «مَا كُنْتُ أَظُنُّ أَنْ أُكَلِّمَ أَحَداً مِنْ قُرَيْشٍ فَيَرُدَّنِي‌»؛ من فکر نمی‌کردم به یک نفر از قریش حرفی بزنم و او حرف مرا رد کند! ای طلحه از این افکارت دست بردار! طلحه گفت: «مَا كُنْتَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ فِي ذَلِكَ مِنْ شَيْ‌ء»؛ اصلاً این کارها به تو ربطی ندارد!. «فَقَامَ عَلِيٌّ «علیه‌السلام» مُغْضَباً وَ قَالَ سَتَعْلَمُ يَا ابْنَ الْحَضْرَمِيَّةِ أَكُونُ فِي ذَلِكَ مِنْ شَيْ‌ءٍ أَمْ لَا ثُم‌ انْصَرَف‌»؛ حضرت با ناراحتی بلند شده فرمودند بعداً می‌فهمید که به من ربط دارد یا ندارد. (بهج‌الصباغةفي‌شرح‌نهج‌البلاغة، ج 9، ص 314)

خلاصه عثمان را محاصره کردند و یک عده‌ای می‌خواستند او را از مکه اخراج کنند، برای او عدهای را نگهبان گذاشته بودند که رئیس آن نگهبانان نیز خود طلحه بود! و او خودش به طرف خانه عثمان نیزه زد! (بهج‌الصباغة: ج9، ص312)

عثمان مطلع شد که محاصره شدید شده خیلی هم تشنه شده بود، به مردم گفت: «أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَكُمُ‌ اللَّه‌»؛ یک مقدار آب و غذا به من بدهید، زبیر گفت: «یا نعثل و اللّه لا تذوقه»؛ ای «نعثل» بخدا تو از آب نخواهی چشید! ( بهج‌الصباغة: ج9، ص313)

«نعثل» به معنی کفتار است، نام یک پیرمرد کثیف یهودی نیز در آن زمان «نعثل» بود، (این عرب‌ها حتی الان نیز اسم حیوانات را روی خودشان می‌گذارند! مثل حافظ اسد و صدام یعنی روباه) اولین کسی که برای عثمان کلمه «نعثل» را بکار برد عایشه بود! ذهن مردم هم به سوی آن پیر مرد یهودی می‌رفت و هم به سمت کفتار.

رابطۀ عایشه با عثمان

وَ کَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِیهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ؛ عایشه نیز بدون تدبیر نسبت به او خشم و غضب داشت، یعنی وقتی از دست او عصبانی می‌شد هرچه به دهانش می‌آمد به او می‌گفت! و این جمله را زیاد به زبان می‌آورد که «اقْتُلُوا نَعْثَلًا قَتَلَ اللَّهُ نَعْثَلاً»؛ این کفتار و این پیرمرد یهودی احمق و کثیف را بکشید که خدا او را بکشد. (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‌31، ص 484)

از این مطالب فراوان است؛ روزی عایشه نزد عثمان آمد و گفت: ابوبکر و عمر به من پول‌های ویژه‌ای می‌دادند تو نیز به من پول بده! عثمان مقدس بازی‌اش گل کرد و گفت: «لَمْ أَجِدْ لَكِ مَوْضِعاً فِي الْكِتَابِ وَ لَا فِي السُّنَّة»؛ این پول دادن‌ها و رانت خواری‌ها نه در کتاب آمده نه در سنت پیامبر!

عثمان در این جا به ابوبکر و عمر هم اشکال می‌کند! می‌گوید پدرت و عمر دلبخواهی این کار را می‌کردند ولی من نمی‌کنم و می‌خواهم طبق کتاب و سنت عمل کنم!!

عایشه گفت: «فَأَعْطِنِي‌ مِيرَاثِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه»؛ ارثیه من را از پیغمبر بده، عثمان به او گفت: مگر آن موقعی که فاطمه آمد و همین جمله را به ابوبکر گفت خود تو شهادت ندادی بر سخن دروغ ابوبکر که ادعا می‌کرد، پیامران ارث نمی‌گذارند؟! حالا باز خودت آمده‌ای و ارثت را می‌خواهی؟! (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‌31، ص 483)

عایشه با عثمان بد برخورد می‌کرد و می‌گفت: حضرت رسول عثمان را لعنت کرده و به آن مرد یهودی نعثل تشبیه کرده!

عثمان هم متقابلاً جواب عایشه را می‌داد و می‌گفت این آیه که می‌فرماید: [ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ]؛ همسران حضرت نوح و لوط کافر بودند، تو و حفصه نیز مثل این دو زن هستید. (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‌31، ص 484)

خلاصه با یکدیگر نزاع داشتند و یکدیگر را رسوا می‌کردند.

اینها اطلاعاتی بود که حضرت دربارۀ وضعیت اطرافیان عثمان یعنی طلحه و زیبر و عایشه و برخوردهای بد آنها با او و ناراحتی‌های مردم از عملکرد بد او در حکومت بیان کردند.

قتل عثمان

بخاطر این مطالبی که گفته شد یعنی عملکرد بد خودش و خشم مردم و تحریک مردم توسط طلحه و زبیر و عایشه:

فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ فَقَتَلُوهُ: بالاخره گروهی فراهم شدند و عثمان را کشتند.

نائلة زن عثمان نامه‌ای به معاویه نوشت و پیراهن خونین عثمان را نیز با نامۀ فرستاد و چنین گفت: من اخباری را می‌خواهم به شما بگویم که خودم شاهد همۀ آن حوادث بودم، اهل شهر او را محاصره کردند، همه مسلح بودند، تا توانستند او را تحریم کردند حتی از آب هم محرومش کردند، چهل پنجاه شب اینچنین بود تا اینکه گروهی بر او وارد شدند جلودار آن گروه محمد بن ابی بکر بود، او ریش عثمان را گرفته بود و سه ضربه به سرش زدند، سه نیزه هم به سینه‌اش زدند، و ضربه‌ای هم به پیشانی اش زدند که شکست. سپس مطالب را ادامه می‌دهد تا جایی که می‌گوید: یریدون أن یقطعوا رأسه فیذهبوا به؛خواستند سر عثمان را بریده و با خود ببرند که من و دختر شیبه خودمان را انداختیم روی بدن عثمان و لگدمال شدیم تا نگذاریم سر او را قطع کنند! (بهج‌الصباغةفي‌شرح‌نهج‌البلاغة، ج 9، ص 325.)

اینها همه اخبار و اطلاعاتی هستند که حضرت بیان می‌کنند و مدعی هستند با این مطالب ماجرای قتل عثمان واضح و روشن خواهد شد.

باتوجه به این خبرها که حضرت فرمودند: من به دنبال اصلاح و رضایت گیری بودم، ولی عثمان عملکردش بد بود و طلحه و زبیر و عایشه هم بیشترین نقش را در تحریک مردم برای کشتن عثمان داشتند ، شما چه نتیجه‌ای می‌گیرید!؟ بی گناه ترین شخص نسبت به قتل عثمان حضرت علی ‌«علیه‌السلام» است.

استقبال مردم از بیعت با امام علی بعد از قتل عثمان

وَ بَايَعَنِي النَّاسُ غَیْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لَا مُجْبَرِينَ بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِين؛ بعد از مرگ عثمان مردم بدون اینکه زور و اجباری باشد با من بیعت کردند.

اگر شما بیعت را در بحث خلافت معتبر می‌دانید، مردم با من بیعت کردند.

امام دو جنبه دارد: از یک جهت امامت دارد و از جهتی هم حکومت دارد، امامتش ثابت است و لو هیچ کسی قبول نداشته باشد، اما حکومتش چون تعامل مردم را لازم دارد، باید مردم با او بیعت کنند و او را خواسته باشند، غیر از این هم امکان ندارد (فيض الاسلام: ص 51، خطبه 3.)، به همین دلیل امامان بعدی حکومت را قبول نکردند و حتی خود امام علی «علیه‌السلام» هم ابتدا بیست و پنج سال سکوت کرد! الان هم چون مردم نمی‌خواهند امام زمان «علیه‌السلام» نمی‌آید! بیخود می‌گویند که او را می‌خواهند، عملکرمان نشان می‌دهد که دنبال امام زمان نیستیم!

حضرت رسول «صلی‌الله‌علیه‌و‌آله» به امام علی «علیه‌السلام» فرمود: «یَا عَلِيُّ إِنَّمَا أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْکَعْبَةِ، تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي»؛ تو مانند کعبه هستی، کعبه که به سمت مردم نمی‌آید این مردم هستند که به سوی کعبه می‌روند، «فَإِنْ أَتَاكَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ فَمَكَّنُوا لَکَ هَذَا الْأَمْرَ فَاقْبَلْهُ مِنْهُمْ»؛ اگر این مردم آمدند و حکومت را به تو تسلیم کردند قبول کن «وَ إِنْ لَمْ یَأْتُوكَ فَلَا تَأْتِهِمْ»؛ ولی اگر نیامدند تو به سراغ آنها نرو.(المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام ص۳۸۸)

یعنی اصلاً بگذار همین طوری بمیرند و بروند جواب خدا را بدهند که علی «علیه‌السلام» بود و باز مردم به دنبال ابوبکر و عمر و معاویه‌ها رفتند!

خواجه نصیر در کتاب تجرید الاعتقادش می‌گوید که وجود امام لطف است، لطف یعنی: ما یقرب العبد الی الجنه و یبعده عن النار، امامان چنین نقشی دارند، و به همین دلیل باید خداوند برای مردم امام قرار دهد، اما یک سوالی مطرح است که آیا امام غایب نیز لطف است؟ خواجه نصیر و علامه حلی اینگونه جواب می‌دهند که: وجوده لطف وقبوله لطف آخر و غیبته منا؛ وجود امام یک لطف است و اینکه امام مسولیت را قبول کند نیز لطفی دیگر است و غایب بودن امام یک ضایعه‌ای است، که تقصیر خودمان است!

یازده امام دیگر هم به همین صورت هستند تا مردم نخواهند آنها وارد حکومت نمی‌شوند. حضور و همکاری مردم لازم است.

مطالب مرتبط:

دعوت از کوفیان برای شرکت در جنگ جمل

عملکرد مردم کوفه در جنگ جمل

دانلود شرح نامه ۱