بسم الله الرحمن الرحیم

دعوت از کوفیان برای شرکت در جنگ جمل

در سال 36 وقتی جنگ جمل به بهانۀ انتقام خون عثمان آغاز شد و جنگ به طرف بصره کشیده شد امام علی «علیه‌السلام» از مدینه به سمت بصره راه افتادند. در بین راه در منطقۀ «ماء العذب» نامه اول از نهج البلاغه را خطاب به مردم کوفه نوشتند و امام حسن «علیه‌السلام» و عمار یاسر آن را برای کوفیان بردند.

حضرت در این نامه مطالبی دربارۀ جریان قتل عثمان بیان کرده و مدعی می‌شوند با این مطالب قاتل عثمان به خوبی شناخته می‌شود. سپس در انتهاء نامه مردم کوفه را برای یاری خود در جنگ دعوت می‌کنند.

فهرست
  • ↓۱- متن نامه اول
  • ↓۲- مقدمه
  • ↓۳- ماجرای قتل عثمان
  • ↓۴- دعوت از کوفیان برای یاری امام در جنگ
  • ↓۵- مطالب مرتبط

متن نامه اول

و من کتاب له «علیه‌السلام» إلی أهل الکوفة عند مسیره من المدینة إلی البصرة

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ الْکُوفَةِ جَبْهَةِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى یَکُونَ سَمْعُهُ کَعِيَانِهِ إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ فَکُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُکْثِرُ اسْتِعْبَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ وَ کَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَیْرِهِمَا فِیهِ الْوَجِيفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ وَ کَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِیهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ قَتَلُوهُ وَ بَايَعَنِي النَّاسُ غَیْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لَا مُجْبَرِينَ بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ . وَ اعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا وَ جَاشَتْ جَیْشَ الْمِرْجَلِ وَ قَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِكُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّه.

مقدمه

جنگ جمل آغاز شده بود جنگ به طرف بصره کشیده شد حضرت نیز از مدینه به سمت بصره راه افتادند. در بین راه وقتی به منطقۀ «ماء العذب» رسیدند این نامه را برای کوفیان نوشتند و امام حسن «علیه‌السلام» و عمار یاسر آن را برای کوفیان بردند. (شرح‌ نهج‌البلاغة ابن‌ميثم: ج 4، ص 338)

امام علی علیه‌السلام در ابتداء نامه می فرمایند: مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ الْکُوفَةِ جَبْهَةِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ؛ از عبد خدا علی أمیرالمؤمنین به اهل کوفه که از بزرگان عرب هستند.

حضرت در این عبارت، «عبدالله» را بر «علی» و بر «امیرالمومنین» مقدم می‌کنند یعنی اگر علی «علیه‌السلام» به این مقام رسیده است به خاطر فانی فی الله بودن ایشان است بخاطر عبد بودن ایشان است.

همۀ مردم به نوعی عبد هستند زیرا بالاخره از یک شخصی سخن‌پذیری دارند لااقل از هوا و هوسشان سخن‌پذیری دارند، اگر به حرف هر کسی گوش کنید و اطاعت کنید عبد او می‌شوید، امام رضا «علیه‌السلام» از پدر و اجدادشان نقل کرده که رسول خدا «صلی‌الله‌علیه‌و‌آله» فرمودند: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ»؛ به سخن هر کسی گوش کنید و حرف پذیر باشید او را عبادت کرده‌اید. (الكافی (ط - الإسلامية): ج‌6، ص 434)

پس همه عبد هستند اما مهم این است که عبد چه کسی باشیم، حضرت خود را عبدالله می‌نامد. قرآن می‌گوید شما عبد خدا باشید بیایید اسیر خدا شوید: [مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإْنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون] (الذاریات: ۵۶)

ارزش عبد به ارزش مولایش است اگر قنبر غلام علی «علیه‌السلام» باشد ارزش پیدا می‌کند اما اگر غلام یزید باشد بی‌ارزش می‌شود!

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ؛ همان طور که می‌دانید «امیرالمومنین» فقط مخصوص امام علی «علیه‌السلام» است قبل از ایشان و بعد از ایشان نباید به هیچکس «امیرالمومنین» گفت، این سخن را ببینید:

شخصی به امام جعفر صادق «علیه‌السلام» گفت: آیا می‌توانیم امام زمان «علیه‌السلام» را که دیدیم «نُسَلِّمُ عَلَى الْقَائِمِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ؟»؛ به او این گونه سلام کنیم و بگوییم السلام علیک یا امیرالمومنین؟ (فکر می‌کردند که آن زمان امام زمان ظهور می‌کند)

حضرت فرمودند: نه! این اسم را خداوند فقط برای امام علی «علیه‌السلام» قرار داده است، قبل و بعد از ایشان هر کس این کلمه را برای غیر علی «علیه‌السلام» بگوید کافر است.

آن شخص گفت: پس وقتی امام زمان «علیه‌السلام» را دیدیم چگونه به او سلام کنیم؟ حضرت فرمودند: بگویید «السَّلَامُ عَلَيْكَ یَا بَقِيَّةَ اللَّهِ». (تفسير فرات الكوفي: ص 193)

همان طور که گفتیم حضرت در این عبارت کوفیان را با تعبیر «جَبْهَةِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ» مورد خطاب قرار دادند، سنام در لغت عرب به معنای کوهان شتر است یعنی شخصیت‌های برجسته و بزرگ عرب. به اشخاص چهره و مطرح، سنام العرب می‌گفتند. حضرت در این نامه می‌فرمایند من این نامه را برای شما کوفیان که درمیان انصار چهره هستید و در میان عرب بزرگ هستید و شخصیت‌های مطرحی هستید می‌نویسم.

ماجرای قتل عثمان

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى یَکُونَ سَمْعُهُ کَعِيَانِهِ إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ فَکُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُکْثِرُ اسْتِعْبَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ وَ کَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَیْرِهِمَا فِیهِ الْوَجِيفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ وَ کَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِیهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ قَتَلُوهُ وَ بَايَعَنِي النَّاسُ غَیْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لَا مُجْبَرِينَ بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِين؛حضرت در این عبارت می‌فرماید چنان جریان عثمان را برای شما بگویم با منطقی واضح و روشن که درحد دیدن باشد سپس از رابطۀ خودشان با عثمان و رابطۀ طلحه و زبیر و عایشه با عثمان مطالبی را بیان می‌کنند و مدعی هستند با وجود این مطالب به روشنی معلوم می‌شود که قتل عثمان مستند به چه کسی است و حضرت در این مسئله نقشی نداشتند که برای دریافت مطالب حضرت می‌توانید به مقاله ای که در این زمینه با عنوان قاتل عثمان نوشته شده مراجعه کنید.

دعوت از کوفیان برای یاری امام در جنگ

سپس حضرت می‌فرمایند: وَ اعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ؛ ای مردم کوفه بدانید که دار الهجره یعنی مدینه قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا؛ اهل مدینه را بیرون راند وَ قَلَعُوا بِهَا؛ ومردم مدینه هم جدا شدند یعنی اهل مدینه راه افتاده‌اند به طرف بصره وَجَاشَتْ جَیْشَ الْمِرْجَلِ؛ومدینه هیجانی شده، آنگونه که دیگ هیجانی می‌شود و به تعبیری دیگر نمی‌شود به آن مسلط شد، چنین وضعیتی در مدینه راه افتاده!

وَ قَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ؛ فتنه روی قطب (میلۀ محور آسیاب) آمده است.

در خطبه شقشقیه می‌فرمایند: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»؛ پسر ابو قحافه لباس خلافت را پوشید در حالی که خود او خوب می‌دانست جایگاه من در مساله حکومت و خلافت مانند جایگاه میله محوری سنگ آسیاست.(فيض الاسلام: ص 46، خطبه 3)، در آسیا سنگ روی سنگ میگردد به شرطی که آن میله محوری باشد اما اگر آن میله را برداشتید گندمی که آرد نمی‌کند هیچ سنگ بیرون می‌آید و خطر ایجاد می‌کند! اگر من باشم می‌توانم به کشور خدمت کنم و یک آب و نانی به مردم برسانم و امنیتی برای مردم داشته باشم، اما اینها نان که به مردم نمی‌رسانند هیچ، خطر هم برای مردم درست می‌کنند!.

وَ قَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ؛ فتنه روی من قرار گرفته ومتمرکز شده‌است.

اگر علی «علیه‌السلام» برود چه کسی می‌آید؟! معاویه، یزید، آیا اینها بیایند برای مردم امنیت و زندگی می‌آورند!؟

حضرت در خطبه 97 می‌فرمایند: «وَ اللَّهِ لَا یَزَالُونَ حَتَّى لَا یَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إِلَّا اسْتَحَلُّوهُ وَ لَا عَقْداً إِلَّا حَلُّوهُ»؛ بخدا قَسم اگر بنی‌امیه بیایند هر حرامی را حلال می‌کنند و هر قراردادی که بستند از بین می‌برند «حَتَّى لَا یَبْقَى بَیْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُم»؛ تا این که حتی یک خانه و خیمه‌ای باقی نمی‌ماند مگر اینکه ظلم بنی امیه آنجا را نیز می‌گیرد! (فيض الاسلام: ص 290، خطبه 97)

فَأَسْرِعُوا إِلَى‌ أَمِيرِكُمْ؛ پس به سرعت نزد امیرتان بیایید، وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ إِنْ شَاءَ الله؛ به سرعت در مبارزه با دشمنانتان اقدام کنید.

فکر نکنید اینها دوست شما هستند و اگر علی برود به نفع شما می‌شود! نه اینها وضعیتشان فرق می‌کند. آن کسی که برای مردم کار می‌کرد و بفکر خدمت به مردم بود علی ‌«علیه‌السلام» بود و دوستان علی ‌«علیه‌السلام».

آن افرادی که با علی ‌«علیه‌السلام» در می‌افتند دشمن مردم نیز هستند و بنا ندارند به مردمی خدمتی بکنند!

خوارج می‌گفتند: لا حکم الا لله؛ حکومت مال خداست! حضرت در خطبه 40 می‌فرمایند:«کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا الْبَاطِل؛ این حرف حقی است اما خوارج از این حرف اراده باطل کرده‌اند! «نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ؛ بله حکومت باید خدایی باشد ولی مراد خوارج از این حرف این است که: «لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ؛خدا باید امیر باشد! «وَ إِنَّه‌ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»؛ و این شدنی نیست زیرا در هر صورت یک شخصی بر مردم امیر خواهد شد که ممکن است این امیر خوب باشد و یا بد! امیر خوب کیست؟ نشانه امیر خوب این است که «یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ»؛ در حکومت او انسان‌های مومن بر سر کار بیایند، «وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ»؛ و همه حتی کفار از حکومت او بهره مند شوند، «وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَل»َ؛ عمر متوسط مردم به بالاترین حد برسد یعنی بهداشت و درمان و آرامش، و اقتصاد درست باشد، «وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ»؛ و توانایی اقتصادی فراهم شود، «وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ»؛ با دشمنان قتال شود، «وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ»؛ امنیت داخلی مرزی برقرارباشد، «وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ»؛ این امیر اگر خوب باشد باید حق ضعیفان را از قوی‌ها بگیرد و به آنها بدهد، «حَتَّى یَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر»؛ تا اینکه انسان‌های خوب از دست انسان های فاسد راحت باشند! و فاسدها نیز نتوانند ناراحتی و مزاحمت برای مردم ایجاد کنند. (فيض الاسلام : ص 125، خطبه 40)

علی «علیه‌السلام» می‌خواهد حکومت اینچنین باشد، آنهایی که با علی در می‌افتند دشمن مردم هستند، فَأَسْرِعُوا إِلَى‌ أَمِيرِكُمْ؛ پس به سرعت نزد امیرتان بیایید وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّه؛ به سرعت در مبارزه با دشمنانتان اقدام کنید.

مطالب مرتبط

قاتل عثمان

عملکرد مردم کوفه در جنگ جمل

دانلود شرح نامه ۱

دانلود شرح نامه ۲