امام علی علیه السلام از مردم کوفه راضی نبوده و در موارد متعدد با عباراتی تند آن ها را سرزنش کردند اما در عین حال بر اساس نامۀ دوم از نهج البلاغه مردم کوفه در جنگ جمل عملکرد خوبی از خود نشان دادند و در جنگ جمل به یاری حضرت آمدند و پس از پیروزی در جنگ در ماه رجب سال 36 هجری حضرت نامهای برای مردم کوفه به عنوان تشکر نوشتند که نامۀ دوم نهج البلاغه است و در این نامه از عملکرد مردم کوفه در جنگ جمل تعریف و تمجید کردند.
ومن کتاب له علیهالسلام إلیهم بعد فتح البصرة
وَ جَزَاكُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِيِّكُمْ أَحْسَنَ مَا یَجْزِي الْعَامِلِينَ بِطَاعَتِهِ وَ الشَّاكِرِينَ لِنِعْمَتِهِ فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ دُعِيتُمْ فَأَجَبْتُمْ.
حضرت بعد از جنگ جمل از بصره به کوفه آمدند و در بین راه نامهای برای مردم کوفه به عنوان تشکر نوشتند خطاب این نامه ظاهراً نماینده شان در کوفه به نام «قرظة بن کعب» بود.
نامه با این عبارت آغاز میشود: «بسم الله الرحمن الرحیم من عبدلله امیرالمومنین الی قرظه ابن الکعب ومن قبله من المسلمین»؛ این نامه را به نمایندهام «قرظة بن کعب» و هر کس او را قبول دارد مینویسم : سلام علیکم...
اصل نامه طولانی است و فقط قسمتی از آن در نامۀ دوم نهج البلاغه آمده است.
وَ جَزَاكُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِيِّكُمْ؛خدابه شما مردم کوفه از جانب اهل بیت پیغمبرتان جزای خیر بدهد.
خدا به شما ای اهل کوفه از جانب اهل بیت پیغمبرتان جزای خیر بدهد. اشاره به این آیه دارد که: [إِنَّما یُرِيدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا](الانعام: ۱۲۵)؛خدا میخواهد شما اهل بیت پاک باشید که این آیه دلالت بر عصمت اهل بیت دارد.
خدا جزای خیر به شما بدهد که شما از اهل بیت پیغمبر که معصومند دفاع کردید و درحقیقت برعلیه دشمنان خودتان اقدام کردید.
أَحْسَنَ مَا يَجْزِي الْعَامِلِينَ بِطَاعَتِهِ؛ بهترین پاداشی که خدا به کسانی که اهل عمل ومطیع بودند میدهد.(یعنی خوب دفاع کردید وخوب درجنگ جمل درخشیدید) وَ الشَّاكِرِينَ لِنِعْمَتِهِ؛ پاداشی که خدا به شکرگذاران نعمتش میدهد، بهترینش را به شما بدهد.
کوفیان در جنگ صفین نیز با حضرت بیعت کردند؛ شیعه و سنی اینطور میگویند که علی «علیهالسلام» در ذی قار برای بیعت نشسته بود و فرمود: «يَأْتِيكُمْ مِنْ قِبَلِ الْكُوفَةِ أَلْفُ رَجُلٍ لَا يَزِيدُونَ رَجُلًا وَ لَا يَنْقُصُونَ رَجُلًا يُبَايِعُونِّي عَلَى الْمَوْت»؛ از جانب كوفه اينك هزار مرد مىآيند نه يك نفر كمتر و نه يك نفر بيشتر، و همگى با من براى مردن و شهادت در راه خدا بيعت مىكنند.
در بیشتر مواقع کلمهٔ هزار عدد تقریبی است، شاید نهصد یا شاید هزار وصد نفر باشد اما در اینجا کلمهٔ هزار را حضرت دقیق مطرح کرده و میگویند نه یک نفر بیشتر نه یک نفر کمتر!
ابن عباس میگوید نگران شدم و با خود گفتم اگر شمردم و از هزار تا یکی کمتر یا بیشتر بود چه کنیم!؟ «و لَمْ أَزَلْ مَهْمُوماً»؛ همینطور غصه دار بودم کارم این شده بود که هر کس میآمد میشمردم تا ببینم چند نفر میشوند «فَاسْتَوْفَيْتُ عَدَدَهُمْ تِسْعَمِائَةِ رَجُلٍ وَ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ رَجُلا»؛ شمردم تا اینکه دیدم ۹۹۹ نفر شدند ودیگر کسی نیامد گفتم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ مَا ذَا حَمَلَهُ عَلَى مَا قَال»؛چرا حضرت چنین گفت که نه یک نفر کمتر نه یک بیشتر؟! «فَبَيْنَا أَنَا مُفَكِّرٌ فِي ذَلِك»؛ در همین افکار بودم که دیدم یک نفر دیگرآمد «إِذْ رَأَيْتُ شَخْصاً قَدْ أَقْبَلَ حَتَّى دَنَا فَإِذَا هُوَ رَاجِلٌ عَلَيْهِ قَبَاء صُوفٍ مَعَهُ سَيْفُه»؛ شخصی که لباس سرتاسر پشمی پوشیده بود و شمشیر و سپر و ابزار جنگی داشت به حضرت علی «علیهالسلام» نزدیک شد و گفت: «امْدُدْ يَدَكَ أُبَايِعْك»؛ علی جان دستت راجلو بیاور تا با تو بیعت کنم حضرت فرمود: «عَلَامَ تُبَايِعُنِي»؛ بر چه چيز با من بيعت مىكنى؟ گفت: «عَلَى السَّمْعِ وَ الطَّاعَةِ وَ الْقِتَالِ بَيْنَ يَدَيْكَ حَتَّى أَمُوتَ أَوْ يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَيْك»؛ به این مقدار اطاعت میکنم که هر چه بگویی گوش کنم، بپذیرم، بجنگم، یا کشته شوم و یا پیروزی شما را ببینم، حضرت فرمودند: اسم تو چیست؟ گفت: اویس! حضرت فرمودند: «أَنْتَ أُوَيْسٌ الْقَرَنِي»؛ آیا تو اویس قرنی هستی؟ گفت بله من هستم!
أمیرالمؤمنین «علیهالسلام» فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ أَخْبَرَنِي حَبِيبِي رَسُولُ اللَّهِ ص أَنِّي أُدْرِكُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِهِ يُقَالُ لَهُ أُوَيْسٌ الْقَرَنِيُّ يَكُونُ مِنْ حِزْبِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ يَمُوتُ عَلَى الشَّهَادَةِ يَدْخُلُ فِي شَفَاعَتِهِ مِثْلُ رَبِيعَةَ وَ مُضَر»؛ الله أكبر حبيب من رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به من خبر داده است كه من مردى را از امّت او كه به او اويس قرنى گفته مىشود در مىيابم و ادراك مىنمايم، او از حزب خدا و رسول اوست. مرگش به صورت شهادت است و او به مقدار كثرت أفراد دو قبيله ربيعه و مضر از مردم شفاعت مىكند».
ابن عباس گفت: سوگند به خدا با لحوق اويس و تمام شدن عدد هزار مرد، غصّهام برطرف شد.(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص: 316.)
مردم کوفه اینطور وفاداری کردند و در این نامه حضرت میفرماید: خدا بهترین پاداش را به شما بدهد پاداش افرادی که مطیع بودند وعمل کردند شاکر نعمت بودند فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ؛ شما گوش کردید واطاعت کردید وَ دُعِيتُمْ فَأَجَبْتُمْ؛ شما دعوت شدید و اجابت کردید.
آنها نا اهلانی بودند که با فتنه برسر کار آمدند اما علی «علیهالسلام» اینطور نیست در همین ذی قار بود که کفشش را وصله میکرد، عرضه داشتند: علی جان بیست هزا ر نفرآمدند که برایشان سخن بگویید حضرت بی تفاوت، کفششان را وصله میکنند ابن عباس میگوید: آقا کار مهمتری هم هست کفشتان را کنار بگذارید! حضرت فرمودند: ابن عباس این کفش چقدر میارزد؟ گفت قیمتی ندارد! فرمود قیمت بگذار، گفت: «کسرُ درهمٍ» یک درهم نقره که گوشهاش را بکنید این قدر میارزد یعنی به یک مقدار گوشهٔ کنده شدهٔ از درهم نقره! فرمودند: من این کفش را بیشتر از حکومت بر شما دوست دارم مگر اینکه در آن حکومت اقامهٔ حقی کنم ویا باطلی را سرجایش بنشانم «وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا». (فيض الاسلام: ص 111، خطبه 33)
بعد از جنگ جمل در روز دوشنبه دوازدهم رجب سال 36 حضرت وارد کوفه شدند ومردم استقبال باشکوهی کردند و گفتند: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَيْنَ تَنْزِل» شما کجا تشریف میآوردید؟ «أَ تَنْزِلُ الْقَصْر» به قصر میآیید!؟
حضرت فرمودند: «لَا وَ لَكِنْ أَنْزِلُ الرَّحْبَة»؛ قصر میخواهم چکار؟! برویم در یک منطقه وسیع جمع شوید با شما حرف دارم! به مسجد اعظم کوفه رفتند ودر آنجا نماز خواندند وسخنانی گفتند و فرمودند: «يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ فَإِنَّ لَكُمْ فِي الْإِسْلَامِ فَضْلا»؛ ای مردم کوفه شما سوابق وفضیلتهایی در اسلام دارید «مَا لَمْ تَبَدَّلُوا أَوْ تَغَيَّرُوا» (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج32، ص: 354)؛ به شرطی که همینطور بمانید و تغییر نکنید «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم» (الانفال: ۵۳)
دعوت از کوفیان برای شرکت در جنگ جمل