بسم الله الرحمن الرحیم

رهایی از بند دنیا

أمیرالمؤمنین علیه السلام در خطبۀ 184 نهج البلاغه که به خطبۀ متقین مشهور است ویژگی های شیعۀ خاص و با تقوا را بیان میکنند. هفدهمین ویژگی که برای شیعیان بیان میکنند این است که أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا؛ دنیا به دنبال اسارت آنهاست اما آنها با فدا کردن جانشان از بند دنیا رها شده اند.

فهرست
  • ↓۱- متن
  • ↓۲- نشانه اسارت در بند دنیا
  • ↓۳- راه آزادی از بند دنیا
  • ↓۴- مطالب مرتبط

متن

أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا؛ دنیا آنها را اسیر کرده است اما آنها با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند.

نشانه اسارت در بند دنیا

اسیر چه خصوصیتی دارد؟ اسیر ذلیل است! اسیر را می‌برند و برای او تصمیم میگیرند، اگر کسی برای کسب درآمد، خود را ذلیل کند و کارهای ذلیلانه انجام دهد این نشان میدهد که اسیر دنیا شده است! باید عزتی زندگی کرد. اگر دیگران برای ما برنامه دارند و تصمیم می‌گیرند و ما را به این طرف و آن طرف می‌برند این نشانۀ اسیر دنیا بودن ماست. نباید کلام آنها را باور کنیم، آنها می‌گویند وظیفۀ شما این است چنین کاری را انجام دهید، خیلی عجیب است انسان را ذلیل میکنند، برایش تصمیم میگیرند و در نهایت میگویند اینها وظیفۀ توست.

همیشه کار دنیا همین است که انسان را ذلیل میکند؛ افراد برای این که رئیس شوند از انسان به عنوان نردبان ترقی استفاده میکنند و بالا میروند، هر وقت دیدید برای منافع خود از شما سوء استفاده می‌کنند بدانید آنها دنیا‌پرست بوده و شما نیز اسیرشان هستید.

گاهی به انسان یک مال یا یک مقام میدهند اما در مقابلش انسان را به بند می کشند که به این کار اصطلاحاً دستبند طلایی میگویند یعنی طلا میدهند اما حقیت این طلا دستبند است و انسان را اسیر میکند.

راه آزادی از بند دنیا

شیعیان خالص خود را از اسارت دنیا آزاد نمودند اما چگونه؟ اگر کسی بخواهد از اسارت نجات یابد باید در مقابل چیزی بپردازد که به آن در اصطلاح «فدیه» می گویند. شیعیان خالص جان خود را به عنوان فدیه میدهند تا از اسارت دنیا رها شوند! انسان باید برای رهایی از دنیا از خودش بگذرد و الّا اسیر دنیاست و باید بله قربانگوی اهل دنیا باشد!

انسان باید مبارزه کند نباید بگذارد از او سوء استفاده شود و ذلیل گردد «مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لاَ یَقْضِی حَقَّهُ فَقَدْ عَبَّدَهُ»( نهج البلاغه فیض الاسلام حکمت 155 )؛ رعايت حق كسى كه او حقش را محترم نمى‌شمارد نوعى بردگى است‌. حقوق طرفینی است نباید از انسان سوء استفاده کنند حتی علی علیه‌السلام می فرماید: «أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ»( نهج البلاغه فیض الاسلام حکمت 34 )؛ ای مردم من بر شما حقی دارم و شما نیز بر من حقی دارید یعنی حقوق متقابل است، این خیلی مهم است که حقوق را دو طرفه معرفی کنیم. هر کس حقوق شما را رعایت نکرد حقوق او را رعایت نکنید تا خدایی ناکرده دیکتاتور نشود! «مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لاَ یَقْضِی حَقَّهُ فَقَدْ عَبَّدَهُ»؛ آنها حق شما را رعایت نمی‌کنند، اگر شما از آنها اطاعت کنید دیکتاتور میشوند خدایی میکنند و شما بردۀ آنها به شمار می آیید.

البته اگر انسان بخواهد در مقابل آنها بایستد و بگوید من از شما اطاعت نمیکنم این کار راحتی نیست از خود گذشتگی میخواهد باید انسان مبارزه کند، اگر کسی بخواهد حریت داشته باشد باید هزینۀ آن را پرداخت کند و الّا باید اسیر باشد و ذلّت را تحمل کند. أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ؛ هزینۀ آزادی از خود گذشتگی است و شیعیان خالص و با تقوا از جان خود میگذرند تا از اسارت دنیا رها شوند. اما کسی که به جان و مال خود وابسته باشد باید همیشه بله قربانگو و اسیر دیگران باشد.

یک روز حضرت عیسی سرش را روی آجری گذاشته بود و استراحت میکرد ناگهان ابلیس را دید (ابلیس در بیرون از بدن حضرت بود می¬توانست او را ببیند ما که شیطان را نمی‌بینیم چون در درون خود ما است) به او گفت:« مَا تُرِيدُ مِنِّي وَ لَیسَ لی شَیءٌ مِن مَتاعِ الدُنیا»؛ از من چه می‌خواهی؟ من که از دنیا چیزی ندارم!

ابلیس گفت:«ما دام لك علاقة بهذه اللّبنة يكون لي فيك مطمع»؛ تو سرت را بر روی آجر گذاشته ای و به او وابسته شدی تا این علاقه‌ها و وابستگی‌ها باشد من به تو طمع دارم و دست از سرت بر نمی‌دارم. حضرت عیسی با شنیدن این کلام آجر را برداشت و دور انداخت.(بهج الصباغة، ج ۱۱، ص ۳۰۲)

انسان باید وابستگی های خود را کنار بگذارد باید از خود گذشتگی داشته باشد [إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ] باید از مال و جانش بگذرد زیرا این بهای آزادی و بهشت است.

مطالب مرتبط

ماجرای خطبه متقین

خطبه متقین (همام)

دانلود شرح صوتی خطبه متقین جلسه ۶