ایمان همراه با یقین یکی از ویژگیهایی است که أمیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف متقین بیان فرمودند، حضرت در خطبۀ 184 نهج البلاغه که به خطبۀ متقین مشهور است چنین می فرمایند: فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ ... ایماناً فِی یَقین؛ از علائم دیگر فرد باتقوا، ایمان همراه با یقین است. همچنین حضرت در حکمت 30 نهج البلاغه یقین را یکی از ارکان ایمان دانسته و میفرمایند: «الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَاد»
فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ ... ایماناً فِی یَقین؛ ازعلائم دیگر فرد باتقوا، ایمان همراه با یقین است.
بر اساس آن چه در آیات و روایت بیان شده هدف نهایی توحید است و ایمان وسیله¬ای برای رسیدن به توحید می¬باشد. «فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ»؛ خدا ایمان را واجب کرده، برای این که انسان به توحید برسد. برای این که متوجه شود غیر از خدا، کارهای نیست.[سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ]؛ خداوند آیات و نشانههایی در درون انسان و خارج از نفس انسان نشان داده [حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ]؛ تا حق روشن شود و انسان بفهمد که واقعیت وحق تنها خداست و بقیه هیچ کارهاند.
از خودی تاذره¬ای باقیست سالک در ره است | هر کجا افتد زدوش این بار منزل میشود |
(صائب تبریزی) |
بنابراین وقتی انسان به هدف نهایی میرسد که دیگر هیچ نفسانیتی نداشته باشد. ایمان مقدمۀ رسیدن به این هدف است، مقدمۀ رسیدن به توحید است.
حضرت در حکمت 30 نهج البلاغه که شاید پیچیدهترین قسمت نهجالبلاغه باشد یکی از ارکان ایمان را یقین دانسته و دربارۀ آن میفرمایند: «وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِين»
چهار گروه دارای یقین و به تبع آن باوری قوی هستند:
گروه اول انسانهای بسیار زرنگ هستند البته زرنگی در این جا به معنای منفی آن یعنی پدرسوختگی نیست! بلکه به معنی فَطِن میباشد: «لَا تَجْتَمِعُ الْفِطْنَةُ وَالْبِطْنَةُ»؛ شکمچرانی با این زرنگی اصلا جمع نمیشود. این انسانها دارای بصیرت و آینده بینی هستند. آنهایی که اینقدر زرنگ هستند که آیندهها را هم متوجه میشوند. این گروه یقین و باورهایشان شدید است.
گروه دوم آنهایی هستند که تأویل در حکمت دارند یعنی میتوانند مطالب حق را در جامعه منطبق کنند تا این جامعه سعادتمند شود. آنهایی که راز این مسئله را به دست آوردهاند و میتوانند مطالب سعادتبخش را در زندگی بشریت منطبق کنند چنین افرادی ایمانی قوی دارند.
گروه سوم آنهایی هستند که نقطه مشترک تاریخ را متوجه شدند یعنی میدانند که مثلا این قانون در همهی زمانها و در همهی مکانها در تاریخ وجود داشته و لذا عبرتها را میفهمند این افراد نیز ایمانشان شدید است.
گروه چهارم کسانیهستند که، سنت اهلبیت علیهم السلام را میدانند. سنت نیز یک قانون است و همیشه تکرار میشود.
در حکمت ۳۰ دارد که اگر میخواهید ایمان خود را تقویت کنید باید تمام اینها را داشته باشید. چرا ما به دنبال فهم و عمل به سنتهایی که در سخنان اهل بیت وجود دارد نمیرویم؟! سنتهای اهل بیت در طول تاریخ قابل اجرا است، روشهایی در کلمات اهل بیت وجود دارد که تطبیق آن در زندگی بشر موجب سعادت بشریت میشود و بوسیلۀ آن میتوان آیندهها را فهمید اگر این سنتها را بفهمیم و به آن عمل کنیم ایمان و باورمان قوی خواهد شد. خلاصه اگر میخواهید یقین و ایمانتان، تقویت شود و ایمان شما همراه با یقین باشد، باید بدنبال آنچیزی بروید که در این این ۴ گروه وجود دارد.
فرد باتقوا اینگونه است برای ایمان خود هزینه کرده است لذا برای آن خیلی ارزش قائل است و ایمان خود را با پایههای یقین و با پایههای دیگری که در حکمت 30 آمده تقویت کرده است.
در ادامه برخی از مطالب نهجالبلاغه دربارۀ ایمان را بیان می¬کنیم:
حضرت در حکمت ۴۵۰ می¬فرمایند: «الإيمانُ أن تُؤثِر الصِّدقَ حيثُ يَضُرُّكَ. على الكِذبِ حيثُ يَنفَعُكَ»؛ ایمان واقعی این است که راست بگویی و صداقت داشته باشی حتی اگر راست گفتن به ضرر تو و دروغ به نفع تو باشد.
«اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ»؛ بترسید از گمان مومنین که حقیقت به زبان آنها جاری میشود. یعنی حرفهایی که می زنند، آیندهها اتفاق میافتد.
ایمان و اعتماد به خدا
ویا در حکمت 302 می فرمایند :«لَا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَكُونَ بِمَا فِي يَدِ اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِه»؛ ایمان شخص وقتی صادقانه است که به آنچه نزد خداست بیشتر از آنچه نزد خود است اعتماد داشته باشد. در مشکلات اقتصادی آرامشش به هم نمیریزد و اعتماد به خدا را در گفتار و رفتارش میبینید.
شخص دنبال حضرت علی علیهالسلام راه افتاد حضرت فرمود دنبال من نیا و برگرد «ارْجِعْ، فَإِنَّ مَشْيَ مِثْلِكَ مَعَ مِثْلِي فِتْنَةٌ لِلْوَالِي، وَمَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ»؛ اگر امثال تو دنبال، امثال من بیایند، والی فتنهگر میشود. ضرر دیگر آن این است که مومن ذلیل میشود! مؤمن باید عزیز باشد نه این که بله قربانگو باشد و دنبال این رئیس و آن رئیس برود.
حضرت فرمودند: «لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ اَلْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي»؛ اگر با شمشیرم به بینی مومن بزنم که بغض مرا بدل بگیرد هرگز چنین نمیکند چرا که عشق به علی علیه السلام ملازم ایمان است.
مورد دیگر: «أَنَا يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْفُجَّار»؛ الگوی مومن علی علیهالسلام است و بدنبال حضرت میرود. نه اینکه به دنبال پول و مقام باشد.
تمام این علامات آشکار است این که این فرد دنبال هر پولی نیست. دنبال این وآن راه نمیافتد. از سختیها استقبال میکند. اعتماد به خدا دارد، اهل صداقت است حتی اگر به ضرر او باشد. اینها اموری است که با منفعتخواهی جور در نمیآید. لذا با این علامات میتوان یقین کرد که این شخص مومن و با تقوا است لذا حضرت فرمودند: فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ ... ایماناً فِی یَقین.
دانلود شرح صوتی خطبه متقین جلسه 9