بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ به نامه توهین آمیز معاویه

معاویه در سال 38 هجری در اواخر جنگ صفین نامه‌ای بی ادبانه به امام نوشت و در ضمن نامه مدعی شد که با حضرت بیعت نکرده پس هر کاری می تواند انجام دهد حضرت در پاسخ او، نامه هفتم از نامه های نهج البلاغه را نوشته و به شخصیت‌شناسی معاویه بر اساس نامه‌اش پرداخته‌ و سپس در توضیح این که او حق مخالفت ندارد قانون بیعت را بیان کردند.

فهرست

متن نامه

و من کتاب منه «علیه‌السلام» إلیه أیضا:

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَتْنِي مِنْكَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ نَمَّقْتَهَا بِضَلَالِكَ وَ أَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِكَ وَ کِتَابُ امْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِيهِ وَ لَا قَائِدٌ یُرْشِدُه قَدْ دَعَاه الْهَوَى فَأَجَابَهُ وَ قَادَهُ الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ فَهَجَرَ لَاغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاً.

وَ [مِنْ هَذَا الْكِتَابِ‌] مِنْه‌

‌ لِأَنَّهَا بَیْعَةٌ وَاحِدَةٌ لَا یُثَنَّى فِیهَا النَّظَرُ وَ لَا یُسْتَأْنَفُ فِیهَا الْخِيَارُ الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ الْمُرَوِّي فِیهَا مُدَاهِنٌ

قسمت‌هایی از نامۀ توهین آمیز معاویه

«أَمَّا بَعْدُ فَاتَّقِ اللَّهَ يَا عَلِيُّ وَ دَعِ‌ الْحَسَد»: اما بعد! ای علی تقوی را رعایت کن و حسادت را کنار بگذار «فَإِنَّهُ طَالَ مَا لَمْ يَنْتَفِعْ بِهِ أَهْلُه‌»؛ در طول تاریخ مشخص شده که حسود از حسادتش بهره‌ای نمی‌برد «وَ لَا تُفْسِدْ سَابِقَةَ قَدِيمِكَ بِشَرٍّ مِنْ حَدِيثِك‌»؛ تو سابقهٔ خوبی داری اما جدیداً حرص پیدا کرده‌ای با این حرص جدیدت سابقهٔ خوبت را خراب نکن! «فَإِنَّ الْأَعْمَالَ بِخَوَاتِيمِهَا»؛ همانا خاتمهٔ کار، مهم است و انسان باید عاقبت به خیر بشود «وَ لَا تُلْحِدَنَّ بِبَاطِلٍ فِي حَقِّ مَنْ لَا حَقَّ لَكَ فِي حَقِّه‌»؛ مراقب باش به باطل گرایشی پیدا نکنی و در حق کسی که هیچ حقی در آن نداری تصرف کنی و به باطل حق آنها را نگیری «فَإِنَّكَ إِنْ تَفْعَلْ ذَلِكَ لَا تُضْلِلْ إِلَّا نَفْسَكَ وَ لَا تَمْحَقْ إِلَّا عَمَلَك‌»؛ اگر در حق آن‌ها تصرّف کردی و سوابقت را خراب کردی در واقع خودت را گمراه نمودی و اعمال خودت را تباه کرده‌ای!

«وَ لَعَمْرِي إِنَّ مَا مَضَى لَكَ مِنَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ لَحَقِيقَةٌ أَنْ تَرُدَّكَ وَ تَرْدَعَكَ عَمَّا اجْتَرَأْتَ عَلَيْهِ»؛ قسم به جانم آن سوابق خوب گذشتهٔ تو شایسته وسزاوار این است که مانع رفتارهای امروزت شود «مِنْ سَفْكِ الدِّمَاءِ وَ إِجْلَاءِ أَهْلِ الْحَقِّ عَنِ الْحِلِّ وَ الْحَرَامِ»؛ امروز تو خون مردم را می‌ریزی و مردم و اهل حق را از مکه و مدینه آوارده کرده‌ای «فَاقْرَأْ سُورَةَ الْفَلَقِ وَ تَعَوَّذْ بِاللَّهِ‌ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ‌ وَ مِنْ شَرِّ نَفْسِكَ الْحَاسِدِ إِذا حَسَدَ»؛ پس سورهٔ فلق را بخوان و به خدا پناه ببر از شر مخلوقات و از شر حسادت خودت و از شر این نفس حسودت. «قَفَلَ اللَّهُ بِقَلْبِكَ وَ أَخَذَ بِنَاصِيَتِكَ وَ عَجَّلَ تَوْفِيقَكَ فَإِنِّي أَسْعَدُ النَّاسِ بِذَلِكَ وَ السَّلَام‌»؛خدا قلبت را قفل بزند و تو را بگیرد و بکشد. خداوند در توفیق تو تعجیل بفرماید که من با نوشتن این نامه بیشترین کمک ومساعدت را به تو کردم. «والسلام».(بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‌33، ص: 79)

پاسخ به اهانت‌های معاویه

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَتْنِي مِنْكَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ؛ ای معاویه از جانب تو موعظه‌ای به من رسید که این موعظه وصله و پینه شده بود یعنی بی حساب و کتاب بود و هر قسمت آن را از یک جایی آورده و بهم وصل کرده بودی.

حضرت در نهج البلاغه به این مسئله اشاره دارد که از نامهٔ شخص، می‌توان شخصیت طرف را فهمید؛«رَسُولُكَ تَرْجُمَانُ عَقْلِكَ وَ كِتَابُكَ أَبْلَغُ مَا يَنْطِقُ عَنْك.»(فيض الاسلام‌: ‌ص1231، حکمت293)

شخصیت‌شناسی از طریق نامه مُجاز است اما قیافه شناسی مُجاز نیست زیرا انسان نمی‌تواند ابرو و چشمش را تغییر دهد، ابرو از زمان ولادت تا زمان مرگ ثابت است. چین و چروک‌ها و حالت انگشتان و ناخن‌ها نیز داخل بحث‌ چهره شناسی است که توصیه نمی‌شود اما شخصیت شناسی با دقت در نوع نگارش نامه خوب است؛ محتوای نامه را نگاه کنید می‌فهمید که نگارنده چه آدمی است.

وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ نَمَّقْتَهَا بِضَلَالِكَ؛ نوشتۀ تو تزیین شده بود و عبارت‌های قشنگی بکار برده بودی، اما اینطور نبود که هم زیبا باشد و هم مطالب خوبی داشته باشد! زیبا نوشتی ولی مطالب ضلالت و گمراهی در آن هست.

وَ أَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِكَ؛ این نامه را با اندیشهٔ غلطت و رأی فاسدت نوشتی.

خلاصه از نامۀ هر کسی می‌توان فهمید که آیا این شخص از خودش مبنا دارد یا مطالب را از جاهای مختلف به هم وصله‌پینه کرده است؟ آیا این نامه یک نواخت است یا تناقض دارد؟ هم چنین می‌توان نیت فرد را تشخیص داد.

وَ کِتَابُ امْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِيهِ؛ این نامه نامهٔ شخصی است که بصیرتی که او را هدایت کند ندارد. در نهج البلاغه هست که «بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّة»(فيض الاسلام‌: ‌ص55، خطبه 4)؛ آنچه که به من بصیرت داده نیت پاک است، نیت که پاک باشد خدا راه را باز می‌کند این بد نیتی وسوء نیت است که نفهمی می‌آورد! دل که خراب باشد دیگر بصیرت برای انسان نمی‌ماند.

حضرت رسول فرمود: «لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ‌ يَحُومُونَ‌ عَلَى‌ قُلُوبِ‌ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض‌»(الوافي: ج‌4، ص‌149)؛ اگر شیطان‌ها دور قلب انسان را نگرفته باشند انسان می‌تواند ملکوت را ببیند اما اگر که دل، شیطانی و نیت، خراب بود دیگر نه بصیرت هست و نه آینده‌بینی! وقتی هوا و هوس بیاید دیگر انسان نمی‌فهمد که چه خبر است.

حقیقت، سرائیست آراستههوی و هوس، گَردِ برخواسته
نبینی که جایی که برخواست گَردنبیند نظر گرچه بیناست مرد
(بوستان سعدی: حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز)

حقیقت مانند یک ساختمان زیبا است و هوا و هوس مانند گرد و غبار! همان‌طور که گرد و غبار و طوفان مانع دید می‌شود و انسان ساختمان را نمی‌بیند اگر کسی هوا و هوس داشته باشد نمی‌تواند حقیقت را ببیند.

رسول خدا «صلی‌الله‌علیه‌و‌آله» فرمودند: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ فِي نُورِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ مَنْ كَانَ عِصْمَةُ أَمْرِهِ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ مَنْ إِذَا أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ قَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ مَنْ إِذَا أَصَابَ خَيْراً قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ «رَبِّ الْعالَمِينَ) وَ مَنْ إِذَا أَصَابَ خَطِيئَةً قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ»(وسائل‌الشيعة ج‌: 3 ص‌: 249)

هر کس چهار چیز را رعایت کند راه برایتان مشخص شده و در نور اعظم خدا قرار می‌گیرد:

1. وقتی تصمیم می‌گیرید شهادتین را بگوید یعنی ببینید آیا این تصمیم خداپسند و رسول‌پسند هست یا خیر؟

2. درمصیبت‌ها بگوید: [إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‌](البقره: 156)؛ (اگر می‌خواهید مقاوم باشید و ثابت قدم بمانید این آیه را بگویید و به معنای آن دقت کنید که ما از خودمان نیستیم و به سوی خدا خواهیم رفت در این صورت دیگر مصیبت آسان می‌شود)

3. در خوبی‌ها و نعمت‌ها بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ «رَبِّ الْعالَمِينَ».

4. وقتی خطایی از او سر می‌زند جرئت برگشت واصلاح داشته باشد و بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ».

آنهایی که وقتی مرتکب خطا می‌شوند همین‌طور ادامه می‌دهند آنها جلوی پایشان را هم نمی‌بینند؛ همیشه اشکالات را می‌بینند و همیشه شاکی هستند خلاصه راهی که می‌روند هیچ منطق ومبنایی ندارد.

وَ کِتَابُ امْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِيهِ وَ لَا قَائِدٌ یُرْشِدُه؛ ای معاویه نوشتۀ شما نوشتهٔ شخصی است که بصیرتی ندارد که او را هدایت کند و این نوشتهٔ کسی است که رهبری که او را ارشاد کند ندارد.

در سورهٔ کهف آیهٔ ۱۷ آمده است [مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً]؛ اگر خدا کسی را هدایت کند، او راه را پیدا کرده و هدایت شده و اگر خدا کسی را گمراه کند این شخص دیگر راهنمایی ندارد که او را هدایت کند. نباید کاری کنیم که خدا ما را رها کند و هدایت نکند.

درپنج مورد قرآن می‌فرماید این افراد را خدا هدایت نمی‌کند:

[وَ اللَّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ] ( البقره : 258)

[وَ اللَّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرِينَ] (البقره : 264)

[وَ اللَّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ] (المائده: 108)

[إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِي مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ] (الزمر:3)

[إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ] (الغافر: 28)

آنهایی که به صورت گروهی ظلم می‌کنند بصورت گروهی کفر می‌ورزند بصورت گروهی فسق می‌کنند قاضی دارند شاهد دارند یار دارند همه دست به دست هم می‌کنند تا پدر یک مظلومی را دربیاورند اینها را خدا رها می‌کند.

خدا معاویه را رها کرده است در یک جمع ظلم و فسق است دروغ‌های بزرگ می‌گوید راهنما هم که ندارد. کلمهٔ «مرشد» در قرآن یک بار آمده است که همین آیهٔ ۱۷ سورهٔ کهف است یعنی که خدا هدایتش می‌کند مرشد دارد. ای معاویه نامهٔ شما نامهٔ کسی است که لَا قَائِدٌ یُرْشِدُهُ؛ خدا رهایش کرده ودیگر هدایتش نمی‌کند شما وارد گروه گمراهان و بلکه سرگروه آنها هستی! معاویه برای ظلم و فسق و کفر، بزرگ‌ترین دروغ‌ها را مرتکب شده است.

قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ وَ قَادَه الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ؛ ای معاویه نامۀ تو نامۀ کسی است که هوی و هوس او را دعوت کرده و او نیز دعوتش را پذیرفته‌است. و گمراهی رهبری‌اش کرده او نیز از گمراهی پیروی نموده‌است. یعنی خدا او را هدایت نکرده و نوری ندارد و فقط به دنبال هوی وهوس و گمراهی است!

فَهَجَرَ لَاغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاً؛ «لاغط یعنی حرفهای نا مربوط و بی سر و ته زد» ای معاویه نامۀ تو نامۀ کسی است که هذیان می‌گوید و کلام او مفهوم نیست ضَلَّ خَابِطاً؛ و منحرف شده نامنظم جلو می‌رود.

پاسخ حضرت نشان می‌دهد که نامۀ معاویه بی منطق و بی مبنا نوشته شده‌است معاویه در نامۀ خود آورده: «وَ لَا تُلْحِدَنَّ بِبَاطِلٍ فِي حَقِّ مَنْ لَا حَقَّ لَكَ فِي حَقِّه‌»؛ مراقب باش در حق کسی که هیچ حقی در آن نداری با باطل تصرف نکنی.

چه منطقی پشت این کلام وجود دارد؟ آیا معاویه حقی دارد؟ امتیاز و فضیلتی ندارد می‌خواهد ظلم و فسق کند و می‌خواهد مردم را بچاپید حال انتظار دارد حق حکومت به او داده شود و به حضرت که می‌خواهد از مردم دفاع کند می‌گوید منحرف شده است.

از کجا تشخیص دهیم حق حکومت برای کیست؟ اگر شاخص آن عصمت باشد که آنها باید جمع کنند بروند. اگر شاخص اولویت باشد دلیل عقلی بر اولویت علی «علیه‌السلام» است.

در حکمت ۲۱ حضرت می‌فرماید:«لَنَا حَقٌّ»؛ حکومت حق ماست. در این جا خبر مقدم شده و انحصار را می‌رساند یعنی فقط حق ماست. «وَ إِلَّا رَکِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ...» اگر این حق به ما داده نشود ما در انتهای این شتر خلافت می‌نشینیم. یعنی آنهایی که اولویت دارند می‌روند آخر صف. غاصبین خلافت نیز مدت طولانی مردم را در ظلمت فرو می‌برند و از آنها سواری می‌گیرند! (فيض الاسلام‌: ‌ص1096 حکمت21)

معاویه می‌خواهد آشفته بازار راه بیندازند و بدون امتیاز می‌خواهند مسلط برمردم شوند و آن‌ها را بچاپد و از آن‌ها سواری بگیرند، حالا اگر حضرت حرفی می‌زند آیا درحق آنها دست اندازی کرده است؟!

معاویه در انتهاء نامه‌اش اول از سوابق درخشان حضرت می‌گوید سپس می‌گوید: «قَفَلَ اللَّهُ بِقَلْبِكَ وَ أَخَذَ بِنَاصِيَتِكَ»؛خدا قلبت را قفل بزند. بعد می‌گوید: «وَ عَجَّلَ تَوْفِيقَكَ»؛ خداوند در توفیق تو تعجیل بفرماید. این کلمات اصلاً با هم تناسب ندارد.

شما از اول تا آخر نهج البلاغه را ببینید مثل قرآن است و تمام فقراتش با هم سازگار بوده و یکدیگر را تایید و تفسیر می‌کند «یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً»(فيض‌الاسلام: ‌ص 74، خطبه 18) اما معاویه چهار خط نوشته و به حساب خودش آن را زیبا سازی کرده است و نهایت فکرش را نیز بکار برده اما می‌بینید که با هم تناقض دارد و مبنای مشخصی ندارد! و جالب است که در آخر نامه می‌گوید من بیشترین مساعدت را با این نامه به شما کردم!

از این نامه مطلب دیگری نیز بدست می‌آید و آن اینکه اگر می‌خواهید موعظه بکنید خوب است مبنا و فکر داشته باشید، نور و مرشد داشته باشید و خدا رهایتان نکرده باشد، اینها جزء شرائط موعظه‌گر است که به صورت ضمنی از همین نامه بدست می‌آید.

قانون بیعت

معاویه در قسمتی از نامه خود چنین نوشت که من مانند طلحه و زبیر با شما بیعت نکردم تا بر من حجت داشته باشید پس هر کاری می‌توانم بکنم حضرت نیز در پاسخ به این قسمت از کلام او قانون بیعت را بیان کرده فرمودند وقتی اکثریت بیعت کنند اقلیت حق مخالفت ندارند.

مطالب مرتبط

دانلود شرح نامه ۷

قانون بیعت