اشعث بن قیس کارگذار امام علی «علیهالسلام» در آذربایجان بود اما با حضرت دشمن بود و دائماً کارشکنی میکرد در جنگ صفین با بیست هزار لشکر حضرت را مجبور به قبول حکمیت کرد و دشمنی او با حضرت در حدی بود که در ماجرای شهادت حضرت بدست ابن ملجم نقش داشت، دخترش جعده با سم امام حسن «علیهالسلام» را شهید نمود و پسرش محمد بن اشعث در کربلا با سپاه چهار هزار نفره مامور جنگ با سید الشهدا شد.(روضه كافى: ص 167)
در نهج البلاغه خطبههای «19 ،215 و 120» و حکمت 283 مطالبی دربارۀ اشعث ابن قیس وجود دارد که برخی از این مطالب را در این مقاله بیان می کنیم.
در خطبه نوزدهم آمده که علی «علیهالسلام» درحال سخنرانی بودند که اشعث بلند شد و با حضرت بحث کرد که آقا چرا حکَمیت را پذیرفتید!؟ این حکمیت به ضرر شماست!
حضرت با ناراحتی فرمودند: «مَا يُدْرِيكَ مَا عَلَيَّ مِمَّا لِي»؛ تو از کجا میدانی چه چیزی به ضرر من و چه چیزی به نفع من است؟! تا آخر خطبه که خودتان به شرح آن خطبه مراجعه کنید.
و در خطبۀ دیگر آمده که حضرت به او دربارۀ حکمیت چنین پاسخ دادند که: «هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الْعُقْدَة»؛ احتیاط از دست دادید این هم جزایتان، تحویل بگیرید! شما احتیاط از دست دادید و به ضررتان تمام شد. (فيض الاسلام: ص372، خطبه 120.)
ماجرای دیگری دربارۀ اشعث هست که حضرت در خطبۀ 215 میفرماید: عجیبتر از جریان عقیل این است که کسی شبانه درخانۀ ما را زد، اشعث ابن قیس بود و به حساب خودش هدیهای برای ما آورده بود، اما رشوه آورده بوده!
وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَیْئِهَا؛ از آن معجونی که آورده بود حالم بهم خورد، گویا استفراغ مار بود، گفتم: این چیست که تو آوردهای؟ زکات است؟ صدقه است؟ یا قوم و خویش من هستی که صلهٔ رحم کردهای؟ صدقه که برما حرام است! قوم و خویش من هم که نیستی! پس این کارها چیست!؟
گفت: نه آقا هیچکدامش نیست هدیه است! حضرت فرمود: «أَ عَنْ دِینِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي»؛ از کانال دین خدا وارد شدهای تا سرمن کلاه بگذاری؟ آیا عقلت را از دست دادهای!؟ (فيض الاسلام: ص713، خطبه 215.)
حضرت چه کند؟ اینها مسؤولینی هستند که خلفای قبلی آنها را گذاشتند و حضرت باید آنها را سر فرصت عوض کند و همین کار را هم کردند؛ حضرت از بعد جنگ جمل اصلاحات را آغاز کردند؛ زیرا تا حضرت سرکار آمده و خلافت را قبول کرند جنگ جمل شروع شد! جنگ که تمام شد و از بصره به طرف کوفه آمدند در بین راه شروع کردند یکسری افراد را عزل کردند و نامههایی نوشتند و تا جایی که میتوانستند مسئولین را عوض کردند، یکی از نامههایی که بعد از جنگ جمل نوشتند همین نامه پنجم بود که حضرت پس از جنگ وقتی از بصره به سمت کوفه میآمدند این نامه را برای اشعث نوشتند.