خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ- فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ- حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ
حکمت ۷۷ : الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ- فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ
شنیدم که لقمان سیه فام بود | نه تن پرور و نازک اندام بود | |
یکی بنده خویش پنداشتش | زبون دید در کار گل داشتش | |
جفا دید و با جور و قهرش بساخت | بسالی سرائی ز بهرش بساخت |
به پایش در افتاد پوزش نمود | بخندید لقمان که پوزش چه سود | |
بسالی ز جورت جگر خون کنم | به یکساعت از دل بدر چون کنم | |
ولی هم ببخشایم ای نیک مرد | که سود تو ما را زیانی نکرد | |
تو آباد کردی شبستان خویش | مرا حکمت و معرفت گشت بیش | |
غلامی است در خیلم ای نیک بخت | که فرمایمش وقتها کار سخت | |
دگر نیازارمش سخت دل | بیاد آورم سختی کار گل |
حکمت ۷۸ : وَ قَالَ ع قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ
:
.